ما و رژیم سرتاسر دروغ و جنایت !
در باره اظهارات هاشمی رفسنجانی
پدرام نواندیش
هاشمی رفسنجانی پس از سناریوی بازگشت و دستگیری مهدی و فائزه هاشمی در تاریخ سوم مهرماه، در خصوص دستگیری فرزندانش توسط قوه قضائیه رژیم عنوان کرد که بچه هایش مثل بچه های بقیه افراد هستند و فرقی بین بچه های او با بچه های مردم نیست! یاد آوری می شود روز قبل از این به اصطلاح بازداشت تعدادی از جمله برادران و خواهران مهدی هاشمی، برای استقبال از او به فرودگاه خمینی رفتند و پس از بازجوئى، شب را در کنار خانواده اش به سر آورده و صبح روز بعد با حضور وکیل خود را به دادستانی معرفی نموده است. خبرگزاری های رژیم خبر های لحظه به لحظه فرزندان هاشمی رفسنجانی را مخابره میکردند. در صحنه ای عفت مرعشی مادر مهدی هاشمی را مقابل دادستانی رژیم به تصویر کشیده و در خبر دیگر گفته هاشمی رفسنجانی را سایت به سایت درج کردند .
شاید برای کسانی که هنوز اثرات شکنجه جسمی و روانی دوره های سنگین بازداشت و زندان رژیم را بر تن و جان خود دارند، و یا خانواده های بیش از صد هزار اعدامی که بسیاری شان فاصله زمانی بازداشت و اعدام عزيزانشان به چند ساعت نیز نیانجامیده، بیشتر از هر کسی به این تفاوت فاحش اذعان داشته باشد. چگونه میتوان میان افرادی که توسط باندهای مخوف اطلاعات رژیم ربوده شده و سر به نیست شده اند و هنوز هم داغ آنان بر دل مادرانشان سنگینی میکند و خود رفسنجانی که یکی از عناصر کلیدی در سازماندهی و هدایت آن عملیات های خوف انگیز علیه نیروهای کمونیست و انقلابی میباشد، فرقی نگذاشت؟
جملات شبه احمدى نژادى هاشمی رفسنجانی که در سطور بالا آورده شد، برای تعدادی که مدافع وضع موجود هستند و رفسنجانی را به عنوان "ناجی" رژیم لرزان اسلامی معرفی می کنند، این توهم را دامن میزنند که گویا بحران های اجتماعی، سیاسی و اقتصادی رژیم از زمانی آغاز شده است که باند رفسنجانی و خانواده اش از راس قدرت کنار گذاشته شده اند و سیر بازداشت ها و اعدام ها هیچ ربطی به رفسنجانی نداشته، چرا که فرزندان رفسنجانی خود در کمند این سیر رویدادها گرفتار شده اند .
این گونه لباس عصمت دوختن برای جنایت کارانی که دستشان تا مفرغ در خون هزاران انسان کمونیست و آزادیخواه ایران غرق است، تنها به رفسنجانی و خانواده او محدود نشده و نمیشود. این اقدامات در رژیم اسلامی مسبوق به سابقه است. همانطور که نمی توان نقش جنایتکارانه موسوی و کروبی و خاتمی را در کشتار های دهه شصت را با هیچ رنگی زدود و حتی آن را کم رنگ کرد، به بالاترین درجه نیز نمی توان نقش رفسنجانی و خانواده او را در قتل و جنایت های رژیم اسلامی لاپوشانی کنند، حتی اگر عفت مرعشی "همسر رفسنجانی" مقابل دادستانی رژیم نقش مادر داغدیده را بخواهد بازی کند و رفسنجانی عبارت پردازی کند و بگوید بین فرزند او و فرزند دیگر مردم، فرقی نیست! قطعا مراد رفسنجانی از بکار گیری واژه مردم نه انسان های کارگر و در زنجیر و میلیونها نفر توده کارکن جامعه، نه آن کسانی که نان شب آنها توسط رژیم رفسنجانی ها به گروگان گرفته شده است بلکه اتلاق عبارت مردم توسط این جانور درنده، به همان افراد مورد نظر ایشان، یعنی عناصر و دیگر سرکردگان رژیم اسلامی، و همچنین صاحبان کارخانجات و شرکتهای تولیدی است .
بی تردید مردم مورد نظر رفسنجانی تعریف دیگری دارد. مردم مورد نظر رفسنجانی در قدرت هستند و ابزار سرکوب طبقاتی را در کف دارند. مالک ابزار تولید اجتماعی هستند و در کار غارت دسترنج کارگران می باشند. مردم مورد نظر رفسنجانی هیچ گونه سنخیتی با مردمی که برای یک لقمه نان در قصابخانه های سرمایه داران کار میکنند نداشته و ندارند. خامنه ای و برادران لاریجانی، موسوی و کروبی، قالیباف و مصباح یزدی، خاتمی و مهدوی کنی و ایضا محسن رضایی و قاتلین و غارتگرانی از این دست، دایره تعریف رفسنجانی از مردم را تشکیل می دهد.
بر اساس این تعریف و نقطه تقابل آن با زندگی واقعی و عمل روزمره میلیونها انسان کارگر و کارکن جامعه است که محسن رضایی در تازه ترین اظهار نظر، لب به اعتراف ملیحی گشوده و اعلام میکند که "ما" یعنی همان مردم مورد نظر رفسنجانی٬ دو برابر یارانه ای که به حساب مردم ریخته ایم، از جیب آنها خارج ساخته ایم. "شما بخوانید غارت کرده ایم". هرچند که محسن رضایی در اعتراف اخیرش که تازگی هم ندارد، چندین برابر تخفیف وارد کرده و آن را به دو برابر تقلیل می دهد. اما این اعتراف به بیانی دیگر، پاسخی به آن اظهار نظر "مردم نوازانه" هاشمی رفسنجانی و پوچی هیاهوهای تحمیق پراکنی رسانه هاى مدافع وضع موجود حول این اظهار نظر را در خود دارد.
قطعا رابطه میان کسانی که جیبشان نه دو برابر، بلکه چندین برابر، غارت میشود، سفره شان هر روز خالی و خالی تر از پیش میشود، ماهها دستمزدهای ناچیزشان توسط همین ها به تعویق می افتد و سهم آنها گرسنگی و فقر و تن فروشی میشود، با آن عده انگلی که کارشان سازمان دهی غارت سفره های میلیونها انسان کارگر و کارکن جامعه است، نه یک رابطه برابر و عاطفی، بلکه رابطه ای است میان استثمارگر و استثمار شونده، غارتگر و غارت شونده، حاکم و محکوم و به طبع آن شکنجه گر و شکنجه شونده. مردم رفسنجانی و مردم میلیونها انسان کارگر و کارکن در جامعه تحت حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه داران درست در یک چنین رابطه نابرابری قرار دارند و در مقابل هم صف آرایی کرده اند. رابطه ای که اساس آن را یک نظام نابرابر اقتصادی تشکیل میدهد و رفسنجانی و اعوان و انصارش نه تنها به عنوان یکی از بزرگترین سرمایه دارها، بلکه به عنوان یکی از وحشی ترین و جانی ترین مدافعین حکومت سرمایه داری اسلامی همچنان ایفای نقش میکند .
باز میگردم به چرایی بازگشت مهدی هاشمی و بازداشت او پس از چند سال در خارج بودن٬ و اینکه معنى سياسى این سناریو چيست؟
اجرای سناریوى مهدی هاشمی در شرایطی است که بحران های همه جانبه و عمیقی رژیم اسلامی را امان نداده و هر روز گلوی این خون آشام را ميفشارد. موقعیت رژیم در سطح داخلى و منطقه اى و جهانى متزلزل است. اين وضعيت٬ که اساسا از موقعیت ضعيف رژیم در میان توده های وسیع مردم است به جال های درون رژیمی ابعاد عمیق تری ميدهد و به راه حلهائى ميدان ميدهد. جدال هایی که هر بار و بی آنکه پایان یابد، آتش جدال دیگری را از درون خود شعله ور میسازد. درست این جدال ها است که پایه و اساس اجرای سناریوهایی را شکل میدهد که یکی آنها هم دستگیری فائزه رفسنجانی و برادرش مهدی رفسنجانی است. پایان دادن به غائله دادگاههای متهمین موسوم به جنبش سبز در صورتی برای رژیم اسلامی امکان پذیر بوده که دو نفری را هم که مرتبط با شخص رفسنجانی بوده نیز در دادگاه حاضر کرده و همراه با اتمام دوره ریاست احمدی نژاد آن را خاتمه یافته اعلام نماید. در صورتی که تداوم حضور مهدی هاشمی در خارج کشور، این پرونده را برای رژیم اسلامی همچنان مفتوح گذارده و مانع به جلو راندن هاشمی رفسنجانی به عنوان یکی از مهره های به اصطلاح نجات بخش رژیم از موقعیت بحرانی اش فراهم می آورده است. بازگشت مهدی هاشمی و اظهار نظر اخیر رفسنجانی در خصوص نداشتن فرقی میان فرزند او و دیگر افراد رژیم، در واقع، گذار جدال های درون رژیمی به یک سطح دیگری را نیز رقم خواهد زد و زمینه را برای شاخه و شانه کشیدن های بیشتر در مقابل باند احمدی نژاد را فراهم می آورد .
هر چند تلاش های دستگاههای مختلف رژیم اسلامی از اجرای این سناریو حتی اگر برای کسب مقبولیت در میان افکار عمومی جهان باشد، سالهاست به شکست انجامیده است. مردم جهان، حکومت اسلامی را به عنوان حکومت بیش از صد هزار اعدام و حکومت سنگسار و شکنجه می شناسند. پرونده اتهامی عناصر و سرکرد گان حکومت به عنوان آمرین ترور و قتل انقلابیون در خارج کشور، همچنان مفتوح است و بی شک حنای رژیم جهل و خرافه و آدم کشی اسلامی، در نزد افکار عمومی جهان و بشریت مترقی رنگی نخواهد داشت .
مردم آزادی خواه و برابری طلب ایران، میلیونها انسان کارگر و توده های وسیع کارکن جامعه ایران، رای به رفتن رژیم داده اند. این رژیم باید برود. این جدال ها، و اجرای این سناریو ها و تحت هر نام و عنوان، تائید این حقیقت عریان است که برای نان، برای آزادی، برای رفاه و برای یک دنیای بهتر باید و باید رژیم اسلامی سرمایه داران را به زیر کشید. *
26 سپتامبر 2012